باران و چتر و شال و شِنِل بود و ما دو تا
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته های "هِگِل" بود و ما دو تا
روز قرار اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورق های سرنوشت
فنجان و فال و بی بیِ دل بود و ما دو تا
کم کم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه، ساز و تنبک وکِل بود و ما دو تا
تا آفتاب زد، همه جا تار شدم برام
دنیا چقدر سرد و کسل بود و ما دو تا
از خواب می پریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دل بود و ما دو تا
زنده یادنجمه زارع